در شرح خانه و همسایههایمان برایتان اینجور بگویم که ما در طبقه سوم مینشینیم، عمه ام طبقه دوم و در واحد پشتی طبقه دوم یک خانم متشخص شصت و خردهای ساله به نام "خانم ولیمی". هرچند که "ولیمی" نام خانوادگی همسر مرحومش بوده ولی میگوید دلش میخواهد همه اینجور صدایش بزنیم.
خانم ولیمییک ویژگی نه چندان دلچسب دارد و آن هم اینکه خیلی پرحرف است. توصیف دقیقی از کلمهی زن همسایه. که ساعتها جلوی در آدم را به حرف میگیرد و وقتی این پا و آن پا میکنی که بروی خودش را به کوچه علی چپ میزند و هرگونه تعارفی برای ورود به داخل را نشنیده رد میکند. گاهی وقتها برایمان باقلاقاتق درست میکند و میفرستد طبقه بالا تا مامان و مامبزرگ نظر بدهند و ایرادهایش را بگویند. من که مزهی باقلاقاتقهای اصیل مامبزرگ زیر زبانم رفته و این غذاها هیچ رقمه به مذاقم خوش نمیآیند هردفعه میگویم "خیلی جرئت میخواد آدم غذای شمالی درست کنه بفرسته برای خانومای شمالی" اما مامان و مامبزرگ معتقدند من خیلی بی انصافم و باید کمکش کنیم تا باقلاقاتقهایش هم مثل بقیه غذاهایش خوشمزه از آب دربیایند.
یارا روابط چندان حسنهای با خانم ولیمیندارد. میگوید او عمه را از ما میدزدد و ساعتها او را به حرف میگیرد و عمه دیگر برای کارتون دیدن با او وقت ندارد. امروز عصر با عمه قهر کرده بود و با قیافه بق کرد میگفت:
"تو هم که برنامه ات شده همش خواب. یا خوابی یا خانم ولیمیپیشته. پس من کی بیام پیشت کارتون ببینم؟ لیست کارات شده خواب و خانم ولیمی".
عمه پرسید:
"لیست کارای تو چیه اون وقت؟"
همانطور دست به سینه صورتش را بالا گرفت و حق به جانب جواب داد که :
"من خیلی لیست خوبی دارم! اول با مامبزرگ سریال میبینم، بعد با مانا بازی میکنیم و M&M میخوریم و دیجی تون نگاه میکنیم. بعدشم ورزش میکنیم و منتظر مامان بابا میمونیم".
راست میگوید. این برنامه را کمِ کم پنجاه روز است که اجرا میکنیم.
برنامه من یک بخش اضافی هم دارد. شاید بعضی وقنها که نصفه شب شکمم به قار و قور میفتد پاورچین پاورچین سر یخچال بروم و از غذاهای خانم ولیمیبخورم؛ به شرط آنکه غذای شمالی نباشد.