مادر من زن محکمیاست. صبحها از ساعت پنج بیدار میشود، صبحانه درست میکند، در تاریکی بیدارمان میکند، قیافههای غرغرو و پف آلود ما را تحمل میکند. اگر شب قبل را زیاد بیدار مانده باشم، سرم را میبوسد و میگوید "قربون چشمای قرمزت برم". ساعت هفت از خانه بیرون میزند، از هفت و نیم تا چهار بعد از ظهر در درمانگاه با هزار جور بیمار و ارباب رجوع مدارا میکند. عصر که خانه میآید، ریخت و پاشهای ما را جمع میکند. شام درست میکند. بعد به یارا کمک میکند مشقهایش را بنویسد. بعد با یک دست میوه برایمان حاضر میکند و با دست دیگر ناهار فردا را میپزد. شبها بالای سرم یک بطری آب میگذارد. میگوید اگر یک وقت نصفه شب از تشنگی بیدار شوم، خوب نیست تا آشپزخانه بروم. بدخواب میشوم.
یک نامه برای نارگل بازدید : 373
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 2:15