loading...

ماه بالای سر تنهایی ست

در اینجا حادثه ی «مانا» به تکثیر نشسته است

بازدید : 368
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 2:15

مادر من زن محکمی‌است. صبح‌ها از ساعت پنج بیدار می‌شود، صبحانه درست میکند، در تاریکی بیدارمان میکند، قیافه‌های غرغرو و پف آلود ما را تحمل میکند. اگر شب قبل را زیاد بیدار مانده باشم، سرم را میبوسد و میگوید "قربون چشمای قرمزت برم". ساعت هفت از خانه بیرون می‌زند، از هفت و نیم تا چهار بعد از ظهر در درمانگاه با هزار جور بیمار و ارباب رجوع مدارا می‌کند. عصر که خانه می‌آید، ریخت و پاش‌های ما را جمع می‌کند. شام درست می‌کند. بعد به یارا کمک می‌کند مشق‌هایش را بنویسد. بعد با یک دست میوه برایمان حاضر می‌کند و با دست دیگر ناهار فردا را می‌پزد. شب‌ها بالای سرم یک بطری آب می‌گذارد. می‌گوید اگر یک وقت نصفه شب از تشنگی بیدار شوم، خوب نیست تا آشپزخانه بروم. بدخواب میشوم.

یک نامه برای نارگل

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 22
  • بازدید کننده امروز : 18
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 362
  • بازدید سال : 4178
  • بازدید کلی : 12487
  • کدهای اختصاصی